لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان هشت سال افتخار و آدرس defae8sale.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوندهای روزانه
دیگر موارد

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 1901
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین

خاطره ای از اسیر 15 ساله
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 20 مهر 1397

Related image

وصیت شهید حسین خلعتبری
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 13 مهر 1397

Image result for ‫دفاع مقدس خاطرات‬‎

وداع باشکوه با شهدای اهواز
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 10 مهر 1397
هر دم از این رهگذار رهگذری می رود وز پی مردان مرد پی سپری می رود
عرصه نگردد تهی گرچه ز همسنگران گه جگری می درند، گاه سری می رود
... راه رجایی به جاست، شور رهایی به پاست گرچه زنام آوران، ناموری می رود
بی هنران را بگو، گنج هنر زان ماست گرچه زملک هنر باهنری می رود

تشییع شهدای اهواز

ما را مدافعان حرم آفریده اند
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 7 مهر 1397

با حب علی مرتضی می آییم

با شور ذبیح بالقفا می آییم

ولله اگر سید علی اذن دهد

با کل قوا به کربلا می آییم

 

Image result for ‫مدافع حرم‬‎

مگو که شعله در این سینه در نمیگیرد
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 4 مهر 1397

مگو که شعله در این سینه در نمیگیرد
دلم گرفته از این بیشتر نمیگیرد

به درد بی خبری جان خسته درگیر است
کسی از آن سوی دل ها خبر نمیگیرد

سزاست گر شکند تیغ خود گر پرستیدن
دلی که آینه ها را سپر نمیگیرد

بسوز چنگ دلت را در این مجال جنون
اگر به زخمه آهی اثر نمیگیرد

مگو برای گرفتن بهانه دیگر نیست
دلت برای شهیدان مگر نمیگیرد

هزار بادیه را عشق شعله زد، اما
در این دل این دل وامانده در نمیگیرد

دلم برای گرفتن بهانه ها دارد
حدیث درد من این مختصر نمیگیرد

Image result for ‫شهادت دفاع مقدس‬‎

به یاد قاسم بن الحسن از شهدای جوان کربلا
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 2 مهر 1397

حضرت قاسم بن الحسن علیه‌السّلام:
حضرت قاسم علیه‌السّلام، فرزند امام حسن مجتبی علیه‌السّلام است. حضرت قاسم علیه‌السّلام حدود 2- 3 سال قبل از شهادت پدر بزرگوارش دیده به جهان گشود. از این رو با عموی مهربان خویش حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السّلام خو گرفته بود. و در دامان امام حسین علیه‌السّلام پرورش یافت. ظاهراً شکل و شمایل ظاهری و خصوصیات دیگر حضرت قاسم علیه‌السّلام شباهت بسیاری به پدر بزرگوارش امام حسن علیه‌السّلام داشته به گونه ای که امام حسین علیه‌السّلام با دیدار او از برادر محبوب خویش یاد می کرد و فرزند برادرش را در آغوش می گرفت و نوازش می کرد. چهره ی آن حضرت چنان زیبا و دل انگیز بود که او را به پاره ی ماه یا ستاره ی زیبا تشبیه کرده اند.

شهادت حضرت قاسم علیه‌السّلام:

ابوحمزه ثمالی (ره) می‌گوید، از حضرت زین العابدین علیه‌السّلام شنیدم که می فرمود: چون شب عاشورا فرا رسید، پدرم تمامی اصحاب و یاران خود را جمع کرد و به آن ها فرمود:
ای یاران و پیروان من، تاریکی شب را مرکب خود قرار داده و جان خود را نجات دهید که مطلوب این قوم، جز من کسی نیست و ...
پس از امتناع آنان، آن حضرت فرمود: همانا فردا من کشته می شوم و همه کسانی که با من هستند، نیز کشته خواهند شد و از شما احدی باقی نخواهد ماند ...
قاسم ابن الحسن علیه‌السّلام که در این جمع حاضر بود، مشتاقانه پرسید: آیا من هم کشته خواهم شد.
امام حسین علیه‌السّلام با مجتبی پدرانه به او فرمود:
یا بنیّ، کیف الموت عندک
پسرم، مرگ در نزد تو چگونه است؟
و قاسم، بدون لحظه ای درنگ، پاسخ داد:
با عمّ احلی من العسل عموجان از عسل شیرین تر است

 

Image result for ‫عاشورا‬‎

زیبا تر از زندگی
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 2 مهر 1397

پنج قطعه شعر ماندگار درباره شهادت

شهیدان را شهیدان می شناسند
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 2 مهر 1397

رفتید ولی به یاد ما می مانید               در خاطر سرخ لاله ها می مانید
 سرباختگان راه عشق ای شهدا          ما رفتنی هستیم و شما می مانید

 

http://cinemapress.ir/old/larg_pic/3-3-1391/IMAGE634733807673036328.jpg

 

خوشا آنانکه جانان می شناسند   طریق عشق و ایمان می شناسند
 بسی گفتند و گفتیم از شهیدان   شهیدان را شهیدان می شناسند

 

https://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1392/03/01/13920301000246_PhotoL.jpg

شهید گمنام
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 2 مهر 1397

به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را

کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد
غم ابرو کمان ها مینوازد قد کمانها را

نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده
امان از این چنین داغی که میبرّد امانها را

به ما با چشم و ابرو گفته بودند از چنین روزی 
دریغا دیر فهمیدیم آن خط و نشانها را

به دنبال جوان خوش قد و بالای خود بودند
همانانی که با خود میبرند این استخوانها را


http://www.8deynews.com/wp-content/uploads/2017/08/%D8%AA%D8%B4%DB%8C%D8%B9-%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D9%85%D9%86%D8%A7%D9%85-1.jpg


اگر دریا نمیگنجد به کوزه با چه اعجازی
میان چفیه پیچیدند جسم پهلوانها را ؟

خبر دادند یوسفها به کنعان باز میگردند
ندانستیم با تابوت میآرند آنها را

به روی شانه لرزان مردم یک به یک رفتند
خدا از شانه مردم نگیرد این تکانها را

http://media.shabestan.ir/Original/1396/12/01/IMG10251839.jpg


:: برچسب‌ها: شهید گمنام شهید شهادت دفاع مقدس دفاع هشت ساله هشت سال افتخار انقلاب رهبر انقلاب
چه می خوانی کجایید ای شهیدان خدایی را!
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
چهار شنبه 29 دی 1395

تو که از یاد بردی در قفس شوق رهایی را         چه می خوانی کجائید ای شهیدان خدایی را


به کوی عافیت سردرگمی بیهوده می گردی        نمی یابی بلاجویان دشت کربلایی را


به جان عاشقان معشوق مظلوم است باور کن        مبدل کن به عشقی بی ریا عاشق نمایی را


ز پا افتادم و کاری ز دستم بر نمی آید        که خوبان می خرند از اهل دل بی دست و پایی را


چنان شمعی که شد نقش مزارش اشک تنهایی     به آتش می کشم تا صبح تو عصر(شام) جدایی را


تو می آیی و می گویند پیر می فروش آمد       به دست میگساران می دهی فرمانروائی را


تو می آیی و می بینم شهیدان باز می گردند       وَ آوینی روایت می کند فتح نهایی را


تو می آیی و مردم با نگاهت اُنس می گیرند        خدا آن روز معنا می کند مردم گرایی را

مطیع امر رهبری که رنگ عوض نمی کند!
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
چهار شنبه 29 دی 1395

http://cdn.akairan.com/akairan/aka/m998/55493361332784102a.jpg

آهن آبدیده را ، زنگ عوض نمی کند

چهره انقلاب را ، جنگ عوض نمی کند

به خیل دشمنان بگو ، به کوری دو چشمتان

مطیع امر رهبری ، رنگ عوض نمی کند

عاشقان بلا
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
چهار شنبه 29 دی 1395

عاشقان عاشق بلایند.
دُرَّ حیات در احتجاب صدف عشق است
و آن را جز در اقیانوس بلا نمی توان یافت؛
در ژرفای اقیانوس بلا .
عاشقان غواصان این بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دریا زنند ؟

من عاشق آن رهبر نورانی خویشم...
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
شنبه 12 دی 1394

من عاشـق آن رهبــر نورا نــی خـویشم

آن دلبــر وارستــۀ عـرفـانـی خــویشم



عمـری است غمیـنم ز پریشانـی آن یار

هـر چنـد که محزون ز پریشانی خویشم



در دام بـلایت شـده ام سخـت گرفتـار

امـواج بـلای دل طوفــانــی خـویشم



چون نقـش نگـارین تو بر دیـده در افتــد

گمگشتــۀ این دیـدۀ بـارانــی خـویشم



زان لحظه که مجنون شدم از زلف سیاهت

در کوهم و در دشـت و بیـابـانی خـویشم



از شـوق وصال تو چه ویرانـه شد این دل

چندی است که شاد ازدل ویـرانی خویشم



یک لحظه پشیمان نشدم از غم آن دوست

عمری است که مشغول نگهبـانی خـویشم



دل کنـده ام از عـالـم دنیــایـی و لیکـن

دلـبستــۀ آن یـار خـراسـانــی خـویشم



تـوفیـق زیـارت بـه جمـالـش نـدهنــدم

این غــم به که گویم غم پنهانـی خـویشم



زان روز که در بنـد نگـاه تـو اسیـرم

افسـردۀ دیـدارم و زنـدانــی خـویشم



سرباز و نگهبـانـم و هم حامـی جـان از

جـمهـوری اسـلامـی ایـرانــی خـویشـم



من گـرچـه در ایـن دایـره شاعـر نیم امـا

تضمیـن گـر شعریش به نـادانـی خویشم

ما زنده به آنیم...
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 7 دی 1394

 

راهیان نور از نظر رهبر معظم انقلاب اسلامی
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 14 فروردين 1394

http://hadi857952.persiangig.com/%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D8%A7%D9%86%20%D9%86%D9%88%D8%B1.jpg

سال 1394 سال دولت و ملت همدلی و همزبانی
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 14 فروردين 1394

انقلاب ما انفجار نور بود
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 20 بهمن 1393

http://www.askdin.com/gallery/images/514/1_enghelab-_v_.jpg

دهه فجر مبارک
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 20 بهمن 1393

http://dl.aviny.com/Album/enqelabeslami/fajr/kamel/03.jpg

به یاد شهید فهمیده
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
شنبه 13 دی 1393

حتما ببینید خیلی قشنگه

در ادامه ی مطلب

باور
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
پنج شنبه 4 دی 1393

در ادامه ی مطلب

گاهی حاج حسین اینگونه نهی از منکر میکرد...
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 17 آذر 1393

خاطره ای زیبا از نهی منکر سردار شهید حاج حسین خرازی

در ادامه ی مطلب

تنها هشت دقیقه از زندگی یک جانباز
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 17 آذر 1393

داستان و شرح حال جانبازان

در ادامه ی مطلب

چهار تا پسرم رو دادم که اشکتو نبینم...
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
دو شنبه 17 آذر 1393

خاطره ای از مادر چهار شهید

در ادامه ی مطلب

یاد و خاطره ی سردار شهید ابراهیم همت
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
سه شنبه 4 آذر 1393

در ادامه ی مطلب

شهدا کجایید؟
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
سه شنبه 4 آذر 1393

در ادامه مطلب

یاد و خاطره ی شهید رضا منتظری
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
سه شنبه 4 آذر 1393

در ادامه ی مطلب

بسیجی مخلص خداست
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

حضرت یار
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

شهید گمنام
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

جوانی ات را صرف ما کردی اما ما چه کردیم؟
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

شهدا شرمنده ایم
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

شهدا شرمنده ایم
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

یاد و خاطره ی سردار شهید ابراهیم همت
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393
یاد و خاطره ی شهید عبدالمطلب باکری
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

در ادامه ی مطلب

استکبار
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 30 آبان 1393

از این به بعد به خاطر بالا رفتن سرعت بالا آمدن وبلاگ پست ها در ادامه ی مطلب گذاشته می شود.

حضرت ماه
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 23 آبان 1393

ثامن تم : حضرت ماه

 

جسورانه دل رهبر شکستند

خیال کردند که درکوفه نشستند
علی هفتاد میلیون یار دارد

هزاران مالک وعمار دارد
چه سلمان ها به دورش درطوافند

چه شمشیرها به اذنش درغلافند
فقط کافیست تابا یک اشاره

جهان کفر گردد پاره پاره

ده خاطره از شهید عبدالحسین برونسی
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 16 آبان 1393

)شهيد برونسي در عمليات بدر بسيار ناراحت و گرفته به نظر مي رسيد ، چون عمليات خيبر و آنچه در عمليات خيبر اتفاق افتاده بود ، خيلي برايش سنگين و متأثركننده بود و لذا خيلي تأكيد مي كرد كه هيچكس اجازه عقب نشيني در اين عمليات را ندارد. و بايد ما هدفمان را بگيريم ، حتي اگر تا آخرين نفرمان هم به شهات برسيم ، ولي بايد به سر چهار راه برسيم. واقعاً اين را به عنوان شعار نمي گفت: از قلبش از تمام نهادش اين ندا بر مي خواست و به صورت بلند و با فرياد مي گفت: كه وعده ما سر چهار راه ، اين چهار راه هم به اصطلاح پدي بود كه دشمن آورده بود، در عمق جزيره ايجاد كرده بود. يعني از اتوبان بصره منشعب مي شد و يك خط پدافندي به حساب مي آمد كه دشمن در واقع تشكيل داده بود. تقاطع آن بعضي از جاده هايش بصورت عمودي به داخل جزيره مي آمد كه به اينها در واقع مي گفتيم پد، جاده اي بود ولي چون بلند بود ارتفاعش از سطح آب گرفتگي هور قريب به 3 متر (2/5 الي 3 متر ) از هور مي آمد از توي آب يعني مي آمدي بالا تا مي رسيدي به خود جاده عرض جاده هم حدوداً 8 متر بود ، اين تنها جاده اي بود كه ما داخل آب داشتيم.    

2) شهيد برونسي مي گفت: اولين دفعه كه مي خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خيلي وضع ناجوري داشت. مي گفت: بالاي سرش ايستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بوديم كه چه طوري با اين وضعيت روحي و جسمي كه دارد جريان رفتن جبهه را به او بگويم. از طرفي مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند مي گذشت و بايد خودم سريع به كارهايم مي رساندم. بالاخره جريان را به خانمم گفتم: تا خانمم جريان را شنيد هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعيت به كي مي سپاري؟ در اين موقعيت و شرايط اگر ما الان بيفتيم چه كسي ما را به دكتر مي برد. گفتم كه: به خدامي سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اينكه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ايشان دست مي دهد و خلاصه مجبور است كه اين خانم و خانواده را به همين وضعيت با چند بچه رها كند و خودش را به كاروان برساند. مي گفت: بعد از مدتي كه در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و ديدم كه خانواده خيلي خوشحال است. تعجب كردم پرسيدم جريان چيست؟ خانمم جريان را اينگونه تعريف مي كردند، مي گفتند: بعد از اين كه تو رفتي در همان حالي كه من بي هوش بودم، يك كبوتر سفيدي وارد خانه شد و چند دور كنار خانه زد و كنار من نشست.من حركت كردم و به هوش آمدم، ديدم كه اين كبوتر است و نهايتاً پرواز كرد و رفت روي ديوار حياط روبروي همان در اتاق نشست. بعد از مدتي دور حياط چرخي زد و نهايتاً داخل اتاق آمد و دوري زد و پرواز كرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همين الاني كه چند سال مي گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه اين مريضي سراغ خانمم نيامده است.

3)پدرشان بعد از اينكه از جبهه برگشتند ، مريض بودند . در روستا كشاورزي مي كردند و هنگام درو كردن گندم مريض مي شوند و ايشان را به مشهد مي آورند . در مشهد او را به دكتر برديم و دكتر گفت : ايشان سكته كرده است . خيلي حالشان خراب بود ، زنگ زديم كه پدرتان خيلي مريض است و دكتر گفته است خوب نمي شود . بعد خنديدند و گفتند : مريض است دكتر ببريدش به مشهد كه دكتر زياد است هر دكتري هست ببريدش خوب بشود . اگر هم خوب نشد و ببريدش دفنش كنيد . گفتيم در انتظار شما هست . گفت : به پدرم بگوئيد در انتظار من نباشد ، جبهه بيشتر به من احتياج دارد تا پدرم . اگر مرد ببريدش دفنش كنيد اگر زنده ماند مي آيم مي بينمش . من الان نمي توانم بيايم . بعد از چند روزي پدرشان فوت كردند و مراسم كفن و دفن و عزاداري بدون حضور ايشان انجام شد . تا اينكه بعد از چهل روز زنگ زدند كه خبر بگيرند . گفتم پدرتان فوت كرده است . گفتند : اشكال ندارد وقتي كه آمدم برايشان تعزيه مي گيرم . براي چهلم پدرشان از منطقه آمدند و در روستا مجلس گرفتند . تعزيه كه تمام شد خودشان شروع به صحبت مي كنند و مي گويند : الان تمام افراد اينجا جمع شديد ، هر كس از پدر من ناراحتي ديده است ، قرض و طلب دارد بيايد به خودم بگويد . خودم حاضرم دين پدرم را ادا كنم . چون ميخواهم پدرم خاطر جمع باشد .

4)در سال 52 يك روز آقاي برونسي مرا با خودش به زاهدان برد . در مسافر خانه گذاشت و گفت : من مي روم كاري دارم و بر مي گردم اگر من دير آمدم شما همينجا بمان و نگران هم نشو ، هرچه گفتم : كجا مي خواهي بروي ، هيچ نگفت و رفت و شب نيامد و من خيلي نگران بودم . چون مي دانستم كه انقلابي است . روز بعدش كه آمد ديدم كه خيلي خوشحال است . هنگام برگشت به مشهد هرچه خواهش كردم باز چيزي گفت ولي بعد از پيروزي انقلاب يك روز گفتم : آن رفتن به زاهدان را بگو چه بود . بالاخره تعريف كرد و گفت : آقا من آنجا پيغامي از نماينده ويژه امام راحل در مشهد براي مقام معظم رهبري كه در ايرانشهر در تبعيد به سر مي برد داشتم . گفتم : پس چرا ما را بردي با خودت ؟ گفت : ترا بردم كه رد گم كنم چون جوان بودي .

5) در يكي از جلساتي كه در قبل از عمليات والفجر مقدماتي در قرارگاه نجف با حضور كليه فرمانده تيپها و لشكرها و فرماندهان گردان هاي عمل كننده آن قرارگاه در خدمت سردار همت داشتيم بعد از توضيحات كلي كه خود سردار همت داشتند و بالطبع به دنبالش فرمانده لشكرها و فرمانده تيپ ها محورهاي عملياتي خودشان را توضيح مي دادند و نوبت به فرمانده گردان ها مي رسيد. فرمانده گردان ها هم يكي يكي گزارش كار و فعاليت هاي خودشان را داشتند و همچنين گزارش مي دادند از نحوه عملكردشان و شناسايي و برنامه اي كه در آينده براي خودشان به عنوان طرح عملياتي در نظر گرفته بودند. شهيد برونسي آن روزهاي اولي كه مسئوليت گردان را به عهده گرفته بود به دلايل خاصي زياد علاقه به كار كلاسيك نداشت، يعني، هيچ موقع شايد دوست نداشت كه كلاسيكي عمل كند. لذا ميانه خوبي با طرح و نقشه و كالك و اينها نداشت. آن لحظه اي كه رفته بود، طرح مانور و محدوده عملياتي گردان خودش را توضيح بدهد، آنتن را روي كل محور عملياتي كل يگانها دور مي داد. شهيد همت به ايشان تذكر داد و گفت: نقطه عملياتي خودت را نشان بده. شهيد برونسي در جواب شهيد همت گفت كه: من زياد علاقه به اين شيوه اي كه شما مي فرماييد ندارم. من طرز كارم اين است كه شما نيرو در اختيار من بگذاريد و نقطه اي كه من بايد عمل كنم را به من نشان بدهيد. بنده تعيين مي كنم كه هر نقطه اي كه باشد چه در خطوط اول چه در عمق دشمن و با كمترين تلفات به راحتي يا در بعضي مواقع بدون تلفات آن را تسخير كنم و همين طور شد. نمونه اصلي اين مطلب را در همان عمليات والفجر مقدماتي شاهد بوديم. با توجه به مشكلات منطقه و موقعيت پيچيده اي كه به حساب تپه 85 اگر اشتباه نكنم داشت. روي آن تپه رملي ها، ايشان موفق شد با كاري كه از قبل روي طبيعت انجام داد و شناسايي هايي كه كرده بود، شب توانسته بود به راحتي در زمان مقرر گردان خودش را به خاكريز اول دشمن برساند.

6) مربوط به تصادفي كه كرديم، آن روزي كه مرخصي رفته بوديم همان وقتي كه ديديم راه ما خراب است، شيطان لعنتي به جلد ما آمد، وسوسه مي كرد، عجب كار اشتباهي كرديم. كاش مرخصي نمي آمديم. اين همه نيرو، خدايا چكار خواهند شد. خوب مي دانيد كه همه اش اين فكر بود، بر عكس اين ماشين ما از همان بلندي كه سرازير شد، به يك سرعتي افتاد كه احتمال تكه تكه شدن ماشين وجود داشت. حالا ما كه هيچي، كه يك لش گوشت هستيم. بعدش گفتم: كه خدايا مسئله اي نيست. ما در عمليات كشته نشديم، جايمان همين جا بود، خوب چي، قالو: انا لله و انا اليه راجعون. مسئله مردن خوب فرقي نمي كند، قسمت ما همين جا بوده است. فقط اول كه ماشين اين طوري شد يك دفعه باد از سرمان كنده شد، گفتم: يا ابوالفضل برو. كه برادر روحانيمان آقاي حسيني گفت: اين حرف شما را هرجا برويم خواهيم زد، يا ابوالفضل برو. حرف آن شب شده بود. خوب اگر خداي مي خواست ما كشته مي شديم. خوب همانجا زير برفها تكه پاره مي شديم. زير برفها بايد تا يك ماه مي گشتند كه ما را پيدا كنند. خوب مرگ اين طوري قسمت ما نبوده است. اجل پشت سر ما مي رفت.

7)سال 60 با شهيد برونسي در گردان ايشان مشغول خدمت بوديم. سپس در اطلاعات عمليات لشكر ويژه شهداء مشغول كار شديم. ايشان يك روز جهت هماهنگي به محل ما آمدند و در آنجا مي خواستيم جلويش نقشه بگذاريم و توجيه نقشه اي داشته باشيم. ايشان گفت: من از روي نقشه چيزي متوجه نمي شوم، شما من را ببريد در منطقه و بگوييد گردانتان را به خط بزنيد و كار انجام دهيد، فكر مي كنم اين موضوع در عمليات بدر بود. البته با نقشه هاي جنوب. چون نقشه هاي جنوب گ.يا شده و به زبان ساده است و نقشه هاي غرب، چون نقشه هاي مناطق كوهستاني است پيچيدگي بيشتري دارد. وقتي نقشه را جلويش پهن كرديم، گفت: من هيچي از اين نقشه نمي فهمم، ولي ايشان با همان روحيه رشادتهاي عجيبي از خودشان به يادگار گذاشتند. هميشه در عمليات ها ايشان نقطه اي را انتخاب مي كردند كه سخت نقطه در عمليات بود، ايشان داوطلب مي شدند و نقطه اي كه از همه جا سخت تر بود و كار بسيار زيادي مي برد به ايشان محول مي گرديد و ايشان آن را به اتمام مي رساندند...

9) آقاي توني مي گويد: شهيد برونسي روز قبل از عمليات بدر روحيه عجيبي داشت. مدام اشك مي ريخت، علت را كه پرسيدم آقاي برونسي گفت: دارم از بچه ها خداحافظي مي كنم چرا كه خوابي ديده ام. سپس افزود: به صورت امانت براي شما نقل مي كنم و آن اينكه: در خواب بي بي فاطمه زهرا (سلام الله عليه) را ديدم كه فرمود: فلاني! فردا مهمان ما هستي، محل شهادت را هم نشان داد. همين چهار راهي كه در منطقه عملياتي بدر (پد)فرود هلي كوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره مي رود و من در همين چهار راه بايد نماز بخوانم تا وقتي كه به سوي خدا پرواز كنم و بالاخره نيز اين خواب در همان جا و همان وقتيكه گفته بود، به زيبايي تعبير شد. و خود سردار شهيد، شهادتين را خواند و بدينگونه عاشقي، فرهيخته ، ضتا خدا پر كشيد.

10)پيش از اينكه عمليات بدر آغاز شود ، ما به عنوان مسئول پشتيباني مي رفتيم خدمت فرمانده هان محترم از جمله شهيد برونسي ، ظهر بود ساعت حدود 11/30 الي 12بود ، كنار جمعي از فرمانده هان گردانهايشان نشسته بود از جمله يكي از فرمانده ها شهيد فرومندي بود كه نشسته بودند ، من جلو رفتم و احوالپرسي كردم و بعد پيرامون عملكرد گردان ابوالفضل(سلام الله عليه) كه در عمليات تشكيل شده بود ، سؤال كردم كه از نحوة پشتيباني عمليات خيبر راضي بوده ايد ؟ گفت : من از كار راضي هستم . خدا انشاء ا... كمكتان كند . اما يك چيزي كه به من گفت كه خيلي من را تكان داد ، گفت : فلاني ما از عمليات خيبر ، سالم برگشتيم . اين دفعه به شما مي گويم ، آن دستوري كه حضرت امام در رابطه با منطقه بصره دادند كه اگر بخواهيم به اهدافمان برسيم . من دو راه بيشتر ندارم . مي گفت : اين دفعه يا به اهدافي كه نظر حضرت امام است مي رسيم و يا جنازة من برمي گردد ،به غير از اين دو راه ، راه ديگري وجود ندارد ، خيلي براي من جالب بود . بعد با خودم گفتم : آقاي برونسي اينطوري محكم صحبت نكن . گفت : قطعاً هيچ شكي ندارم . در اين عمليات يا به اهدافي كه نظر امام است مي رسيم يا اينكه جنازة من بر مي گردد . بعد از عمليات هم ديدم كه واقعاً همينطوري شد ، جنازه اش هم برنگشت .

یادبود علمدار جبهه ها سردار شهید حاج حسین خرازی
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 25 مهر 1393

عکسهای شهید حاج حسین خرازی

جملات زیبا درباره شهید و شهادت
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
سه شنبه 22 مهر 1393
جملات زیبا از حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری درباره شهید و شهادت

امام خمینی (ره) :
* هراس ، آن دارد كه شهادت مكتب او نيست.
* شهادت رمز پيروزي است.
* ملتي كه شهادت را آرزو دارد پيروز است.
* شما چه در دنيا پيروز بشويد يا به شهادت برسيد  ، پيروزمنديد.
* شهادت عزت ابدي است .
* شهادت فخر اوليا بوده است و فخر ما.
* شهادت در راه اسلام براي همه ما افتخار است.
* شهادت براي ما فيض عظيمي است.
* اين حس شهادت خواهي [و] فداكاري بود كه يك ملتي ،كه هيچ نداشت، بر طاغوت غلبه پيدا كرد.
* يك ملتي كه زن و مردش براي جان فشاني حاضرند ،و طلب شهادت مي كنند، هيچ قدرتي با آن نمي تواند مقابله كند .
* خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلاست.
* ملتي كه شهادت براي او سعادت است پيروز است.
* يك همچو ملتي كه آرزوي شهادت مي كند، اين ملت ديگر خوف ندارد.                
* ملت ما خون داده است تا جمهوري اسلامي وجود پيدا كند.
* ملت ما عاشق شهادت بود، با عشق به شهادت پيش رفت اين نهضت.
* ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه  بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند  موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام .

مقام معظم رهبری:
    بازماندگان و عزيزان شهدا بايد همواره شكرگزار خداوند باشند.

    پيام شهداى هفدهم شهريور حفظ اسلام، قرآن و حديث است.

    خاطره‏ى شهدا را بايد در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت.

    رسم شهادت و سنت الهى قتل فى‏سبيل‏اللَّه، با نظام اسلامى زنده شد.

    زنده نگه داشتن ياد شهداى انقلاب باعث تداوم حركت انقلاب است.

    شهادت، بالاترين پاداش و مزد جهاد فى‏سبيل‏اللَّه است.

    شهادت، مرگ انسانهاى زيرك و هوشيار است.

    شهادت، نشانه‏ى استوارى است.

    شهادت، يعنى وارد شدن در حريم خلوت الهى.

    شهداى ما مظهر عقلانيت دينى و مدافع حقانيت و عدالت بودند.

    عزت امروز اسلام و مسلمين ثمره خون شهدا است.

    عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان اين ملت است.

    ياد شهدا بايد هميشه در فضاى جامعه زنده باشد.

    شهادت، مرگ تاجرانه است.
بیانات مقام معظم رهبری درباره دفاع مقدس و منزلت شهید
نویسنده : محمدهادی وطن خواه
جمعه 18 مهر 1393

زندگی زیباست اما شهادت زیباتر

 

۱- شهادت دُرّ گرانبهایی است که بعد از جنگ به هر کس نمی دهند.
۲- ما فقه بـه معنـای واقعی کلمـه و قرآنی آن را در میدان جنگ آموخته ایم .
۳- امروز، به فضل همین شهادتها و به برکت خون شهدا، ملت ما، ملت سربلند و آبرومندی است و ملتها آبرو و عزت را این گونه باید پیدا کنند.
۴- شهادت بالاترین پاداش و مزد جهاد فی سبیل الله است.
۵- همه کسانی که در جنگ تحمیلی هشت ساله، چه با حضور خود یا فرزندان و عزیزانشان، حضور و فعالیتی داشته اند، مخصوصا خانواده شهیدان عزیز و جانبازان و اسیران گرامی، باید بدانند که در امتحانی بزرگ شرکت کرده و در آن سربلند بیرون آمده اند .
۶- فرزندان شهدا بدانند که پدران آنان موجب شدند که اسلام، در چشم شیطانها و طاغوتهای عالم، ابهت پیدا کند.
۷- ایستادگی در مقابل دشمنان مقتدر و مسلط، زورگوی ظالم و پرروی گستاخ، کار بسیار بزرگ و با عظمتی است. این همان کاری است که مردم ما کردند و عظمت ملت ما به خاطر همین شهادت جوانان شما و شجاعت فرزندانتان بود.
۸- شهید جانش را فروخته و در مقابل آن، بهشت و رضای الهی را گرفته است که بالاترین دستاوردهاست. به شهادت در راه خدا، از این منظر نگاه کنیم. شهادت، مرگ انسانهای زیرک و هوشیار است که نمی گذارند این جان، مفت از دستشان برود و در مقابل، چیزی عایدشان نشود.
۹- شهدا، علاوه بر مقامات رفیع معنوی، که زبانها و قلمها از توصیف آن و چشم و دلها از مشاهده آن ناتوانند، مشعلدار پیروزی و استقلال ملتند و حق بزرگ آنان بر گردن ملت، بسی عظیم است.
۱۰- پرچم عروج انسان به بام معنویت که امروز در گوشه و کنار دنیا برافراشته می شود، در حقیقت پرچم امام ما و شهیدان اوست. آنها زنده اند و روز به روز زنده تر خواهند شد.
۱۱- من اکنون به پدران و مادران، همسران و فرزندان، خواهران و برادران و دیگر کسان شهدای عزیز و جانبازان و اسراء و مفقودین درود می فرستم و اعلام می کنم که آنان در رتبه و شان معنوی، بلافاصله پشت سر عزیزان فداکار خویشند.
۱۲- هر چه داریم، به برکت جانفشانیها و فداکاری هاست، به برکت روحیه شهادت طلبانه است.
۱۳- اساسا جهاد واقعی و شهادت در راه خدا، جز با مقدمه ای از اخلاصها و توجه ها و جز با حرکت به سمت “انقطاع الی الله” حاصل نمی شود.
۱۴- اگر مجاهدت فداکارانه جوانان این مرز و بوم که به این شهادتها منتهی شده است نمی بود، همه روزهای این ملت، در زیر چتر سیاه ظلم و تجاوز و دخالت دشمنان اسلام و ایران، به شبهای تار بدل می گشت.
۱۵- فداکاری شهیدان و گذشت خانواده ها و حضور رزمندگان ما بود که ابرهای تیره و تار آن روزگار دشوار را از افق زندگی این ملت زدود.

مقام معظم رهبری

 

 

مَـشک بـرداشتکه سیـراب کـند دریـا را

                                             رفـت تـاتـشنـگی اش  آب کـند دریـا را


آب روشن شد  وعکـس قـمر افتاد در آب

                                                مـاه میخواست که مهتاب کند دریا را

 تـشنه  میخواست  ببیند  لـب  او را  دریا

                                                پـس ننـوشید که سیراب کند دریـا را

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.